نوشته شده توسط : fns4565

 
انکارناپذیر است که هالیوود منعکس کننده گرایش های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی در ایالات متحده است. ذهنیت فراگیر در میان رهبران بسیاری از کشورها، از جمله قدرت های جهانی مانند چین و روسیه، نه تنها در تلاش است تا اثری بر چشم انداز جهانی بگذارد، بلکه با چالش های متعدد در داخل مرزهای ملی خود نیز دست و پنجه نرم می کند. این وضعیت تنها به سرمایه گذاری در صنعت فیلم و انیمیشن مربوط نمی شود، جایی که هر دو کشور منابع مالی قابل توجهی دارند و به درجات مختلف، تخصص فنی تخصصی دارند. اصل موضوع در رویکرد نهفته است. در هالیوود، هدف اصلی تقویت سرمایه از طریق سرمایه گذاری در فیلم های انیمیشن است. هدف، فرافکنی آرمان های ایدئولوژیک هیأت های حاکمه نیست. در عوض، تمرکز بر بازار سرمایه است. این دیدگاه تصمیمات تولید محتوای آنها را هدایت می‌کند و از پروژه‌های سفارشی که پیش‌بینی می‌کنند ممکن است بازاری پیدا نکنند دور می‌شوند. در عوض، آن‌ها چیزی را انتخاب می‌کنند که وعده درآمد بیشتر را می‌دهد.
 

انیمیشن «شگفت‌انگیزان» یکی از همین آثاری است که با نگرش القای یک باور و ارزش فرهنگی به جامعه آمریکایی ساخته شده است. ارزشی که در آن مردم با آغوشی باز از ابرقهرمانان حمایت می‌کنند چرا که آنها تنها منجی مردم در تقابل با نیروهای شر هستند. نیروهای شری که خواهان استیلا بر جهان و ایجاد اختلال در روند زندگی مردم هستند.  و این ابرقهرمانان هستند که در نهایت آرامش و امنیت را برای مردم آمریکا و جهان به ارمغان می‌آورند. در این نگرش مردم از شمار اعضای فعال و تعیین‌کننده در شرایط جامعه و کشور تبدیل به عناصری بی‌خاصیت و منفعلی می‌شوند که در نهایت با هر بار پیروزی ابرقهرمانان برایشان کف و سوت می‌زنند. حال شاید این پرسش پیش بیاید که در جهان واقعیت ابرقهرمانی وجود ندارد. اما واقعیت این است که ابرقهرمانان همیشه هستند، اما شکل و شمایل‌شان با آنچه که در انیمیشن‌ها می‌بینیم متفاوت به نظر می‌رسند. یعنی شرکت‌ها و موسسات بزرگ چندملیتی همان کارکردها را دارند. مساله اصلی باور داشتن آنهاست که به مدد انیمیشن‌هایی همچون شگفت‌انگیزان و یا مجموعه فیلم‌های مارول این امر هر روز به واقعیت نزدیکتر می‌شود.

در آثار ابرقهرمانی در غالب اوقات قهرمانان همپای مردم زندگی معمولی خود را دارند همانند آنها به تحصیل و کار می‌پردازند و با آنها معاشرت می‌کنند گویی که تفاوتی با آنها ندارند. بروز مساله‌ای بغرنج آنها را از هیبت یک شهروند معمولی به ابر قهرمانی دست نیافتنی تبدیل می‌کند که باز هم بازشناسی آنها توسط اکثر مردم جامعه امکان‌پذیر نیست در این میان تنها عده قلیلی از نیروهای مخفی حاکم بر جامعه از واقعیت آنها آگاه هستند. در واقع شنل و لباس‌ها و به ویژه ماسک‌هایی که بر چهره ابر قهرمانان هست بیش از آن که بخشی از امکانات حفاظتی آنها در تقابل با دشمنانشان باشد پوشاننده چهره آنهاست تا بلکه توسط سایرافراد جامعه شناخته نشوند تا بتوانند در پایان هر بحران به زندگی روزمره و عادی خود با سایر اقشار جامعه بازگردند.

براد بیرد کارگردان و نویسنده‌ی انیمیشن «شگفت‌انگیزان»، اما این قاعده را نادیده گرفته است. باب (آقای شگفت‌انگیز) به همراه همسرش هلن (الستی گرل) ابرقهرمانانی هستند که افراد جامعه آنها را می‌شناسند و به قدرت بالای آنها آگاهی دارند. اما آنچه که چالش اصلی در شگفت‌انگیزان است اعتراض کسانی است که معتقدند ابرقهرمانان بعضا با بعضی کارهاشان موجبات نارضایتی آنها را فراهم کردند مثل کسی که می‌خواست خودکشی کند، اما باب شگفت‌انگیز او را نجات داد. همین اعتراض‌های اینچنینی که چندان هم محلی از اعراب ندارند فعالیت ابرقهرمانان را متوقف می‌کند حال اینکه آدم‌های جامعه با کوچکترین حمله نیروهای خارجی خود را خلع سلاح می‌بینند در نتیجه خیلی زود ابرقهرمانان برمی‌گردند و این‌بار کاملا هم براساس قانون این اتفاق می‌افتد. در نهایت مردم باید هم زندگی در کنار ابرقهرمانان بی‌نقاب را بپذیرند و هم اینکه باید باور داشته باشند بدون وجود آنها زندگی و حیات‌شان همیشه در معرض خطر هستند.

درباره جنبه‌های دیگر انیمیشن «شگفت‌انگیزان» همچون توجه به خانواده آن هم خانواده پرجمعیت و توجه به اینکه رنگین‌پوستان هم می‌توانند ابرقهرمان باشند و … می‌توان مفصل نوشت که بماند در نوشته‌ای دیگر.



:: بازدید از این مطلب : 89
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 مرداد 1402 | نظرات ()
نوشته شده توسط : fns4565

«جنگ جهانی سوم»؛ چگونه دیکتاتور می‌شویم؟

 
داستان «جنگ جهانی سوم» بر مبنای مقوله تحقیر و عقده می باشد؛ اینکه چگونه یک فرد تحقیر شده دچار عقده می شود و در نهایت این عقده او را به سمت تحقیر دیگران سوق می دهد. به عبارتی می توان گفت این فیلم اشاره به رفتار دیکتاتورها دارد. افرادی که معمولا در سنین پایین توسط خانواده و جامعه تحقیر شده اند. حضور سمبلیک شخصیت هیتلر در این فیلم نیز بیانگیر همین موضوع می باشد.
 
در «جنگ جهانی سوم» هم قرار گرفتن شکیب (تنابنده) در موقعیتی که پیش‌تر برای آن آمادگی نداشت و رفتاری که از سوی عوامل اصلی فیلم با او صورت می‌گیرد رفته‌رفته او را در جایگاهی قرار می‌دهد که وجه سیاه درونی‌اش را آشکار کند و به یک دیکتاتور شبیه به همان نقشی که بازی می‌کند می‌شود و درنهایت، با مسموم‌کردن غذای عوامل، از همه‌ی آن‌ها انتقامی سخت بگیرد. میزانسن و آرایش بصری این صحنه هم اشاره‌ای به تابلو معروف «شام آخر» دارد. شاید از این منظر بتوان همه قهرمان‌ها یا شخصیت‌های اصلی فیلم‌های هومن سیدی را از یک جنس دانست که در موقعیت‌های داستانی مختلف بروز و ظهور پیدا می‌کنند. همه آنها به نوعی به دلیل زندگی گذشته‌شان و تحقیر و سرکوبی که در آن شدند طغیان کرده و به انتقام‌گیری دست می‌زنند. در اینجا هم شاهدیم که شکیب دچار استحاله شخصیتی شده و به همان چیزی تبدیل می‌شود که از آن آسیب دیده است. ایفای نقش هیلتر هم توسط شکیب که در داستان موازی فیلم روایت می‌شود، بهانه و موقعیتی می‌سازد تا این استحاله و تبدیل شدن شکیب به یاغی، هم نمادین شود و هم تاکیدی باشد بر اینکه او بیش از اندازه در نقش خود فرو رفته است. از حیث بازیگری او به جای اینکه نقش را درونی و به اصلاح مال خود کند، خودش در نقش استحاله شده و به یک هیتلر ثانوی تبدیل می‌شود.

قصه «جنگ جهانی سوم» حاصل نگارش سه فیلمنامه‌نویس است و برای نخستین بار هومن سیدی با همکاری دو نویسنده دیگر یعنی آرین وزین دفتری و آزاد جعفریان، فیلمنامه فیلمش را نوشته است. ساختار بصری «جنگ جهانی سوم» هم متفاوت از آثار قبلی اوست و از حیث زیبایی شناسی چند گام جلوتر از کارهای قبلی اوست. حضور آرین وزیر دفتری در گروه فیلمنامه‌نویسان «جنگ جهانی سوم» بی‌دلیل نیست. او به گونه‌ای در فیلم کوتاه خود به اسم «مثل بچه‌ی آدم» همین فضا و موقعیت و شخصیت‌پردازی را تجربه کرده بود که حالا انگار در «جنگ جهانی سوم» به آن پر و بال داد. با این حال چیدمان خط کشی شده فیلمنامه و شیوه طراحی آن باعث شده تا برخی موقعیت‌ها، واکنش‌ها و رفتارها غیرقابل باور یا تصنعی و نمایشی به نظر برسد. به عبارت دیگر کاشت و برداشت‌های فیلم کمی گل درشت و خیلی رو به نظر می‌رسد و سویه‌های نمادین آن‌گاه اگزجره می‌شود. همچنان که شخصیت‌های فرعی و پیرامونی اما موثر و پیش‌برنده در داستان کمتر پردازش شده و ما ناگهان با تغییرات اساسی در آنها مواجه می‌شویم مثل تهیه‌کننده فیلم که ناگهان به یک هیولا تبدیل شده و با دستیار خود (ندا جبرائیلی) دچار تنش و درگیری می‌شود یا به تحقیر شدید شکیب می‌پردازد.

ریتم فیلم را هم می‌توان دوپاره دانست. از شروع فیلم تا صحنه انفجار، ریتم کندی را شاهد هستیم که بعد از آن شتاب می‌گیرد. البته این دوگانگی تا حدودی به روند خود درام وابسته است و به تناسب التهابی که ایجاد می‌شود، ریتم هم تندتر می‌شود. بدون شک نمی‌توان از «جنگ جهانی سوم» حرف زد و درباره فیلمبرداری آن چیزی نگفت. یکی از نقاط قوت فیلم، ساختار تصویری و شیوه فیلمبرداری آن است. دوربین از حرکات اضافی و بازی‌های چرخشی پرهیز کرده و جز در مواردی مثل درگیری‌ها و دعواهای شکیب (محسن تنابنده) از تحرک دوری کرده و با ارجاع به طبیعت محیط در پس زمینه‌های تصویری، رنگ‌آمیزی دلنشینی را بازنمایی می‌کند. یکی از زیباترین قاب‌های فیلم صحنه‌ای است که شکیب از اتاقکی که در آن قتل کرده بیرون می‌آید و در هوای برفی قدم می‌زند. در نهایت باید گفت «جنگ جهانی سوم» گرچه از حیث فرم و قصه، از آثار قبلی هومن سیدی قابل تمایز و تفاوت است اما تداوم همان جهان سینمایی است. سینمایی که می‌خواهد تقابل فرد و جامعه را به تصویر بکشد. جامعه‌ای که به دلیل ماهیت سرکوب‌گر خود، فرد را به مقابله با خود فرامی خواند که گاه حاصل این تقابل، استحاله شدن شخصیت و تبدیل شدن او به همان چیزی است که در حال مقابله با آن است. از این منظر، «جنگ جهانی سوم» قصه چگونه دیکتاتور شدن را روایت می‌کند.



:: بازدید از این مطلب : 86
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 مرداد 1402 | نظرات ()